خسته ترینم....

ساخت وبلاگ

امکانات وب

همه جا هم پر شده از آدم‌هایی که می‌گویند همه چیز تکراری شده، هیچ چیز تازه‌ای بر زمین نیست، همه چیز بوی کهنگی و گندیدگی می‌دهد. لحظه‌ای عم به این نمی‌اندیشند که شاید ما تکراری شده‌ایم، که شاید ما چیز تازه‌ای نداریم، که شاید این بوی کهنگی و گندیدگی خود ماست که مشاممان را می‌آزارد. راستش جز نق‌نق و غرغر چیز دیگری بلد نیستند. آن‌قدر آدم در مکان‌ها و زمان‌ها و با امکانات بهتری بوده‌اند و پخی نشده‌اند که به این چیزها اعتنا نمی‌کنم. یا آن جوهره هست یا نیست. شاید و اما و اگر هم برنمی‌دارد. دیگر می‌دانم که لبخندهایتان مصنوعی است و گل‌هایتان کاغذی و گله‌هایتان از این‌که چرا من نه. آب ندیده‌اید وگرنه شناگران ماهری هستید، بره سر راهتان سبز نشده وگرنه دندان‌های درنده‌ای دارید... خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 32 تاريخ : سه شنبه 28 شهريور 1402 ساعت: 18:17

لقمه‌ی ساده؟ نه، دشوارخوارم. لقمه را باید دور سرم بپیچانم. لذیذتر است... خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 40 تاريخ : سه شنبه 28 شهريور 1402 ساعت: 18:17

کسی در سناریو دست برده، مادمازل، رلش را از آژان به قلتبان تغییر داده... خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 36 تاريخ : سه شنبه 28 شهريور 1402 ساعت: 18:17

مرد روزها زنان را به مار تشبیه می‌کرد و هشدار می‌داد از آنان بپرهیزید. شب‌ها خود را تصور می‌کرد، خزیده در میانشان، سرخوش از نیش‌هایشان...

خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 35 تاريخ : چهارشنبه 15 شهريور 1402 ساعت: 9:34

طعم نامنتظر گزنده‌ی شیر و عرق و عطر... خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 36 تاريخ : چهارشنبه 15 شهريور 1402 ساعت: 9:34

نه اینکه نازک نباشم و طاقت کلمات بسیار تو را داشته باشم، نه. نه اینکه شعله خاموش شده باشد و من، اینجا، کنار این صندلی خالی، با اشباح سخن گفته باشم، نه. نه اینکه بپندارم غم اختراع من است و جهان همین چهاردیواری، نه. نه اینکه بنویسم بامداد و همه چیز غرق در نور نشود، نه. اما تلنگر غریبی‌ست که هرگز اعتراف نکرده‌ام هرگز. اما به صراحت همین سیاهی، به گرمای همین شعله، با دهان پر از کتمان، میان این روزهای شتابان، با این سینه‌ی سوزان، از نگاه به آن دو چشمه‌ی همیشه‌‌جوان دست برنخواهم داشت... خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 40 تاريخ : چهارشنبه 15 شهريور 1402 ساعت: 9:34

مثل تمام کسانی که می‌گفتند احمق صدایم کن اما صدایم کن یا دشنامم بده اما چیزی بگو، و همیشه چیزی بهتر را انتظار می‌کشیدند... خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 41 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1402 ساعت: 17:40

داشت با خودش حرف می‌زد. می‌خواستم و خودم را جایش بگذارم و حتی از این تصور می‌رمیدم. آن چیزهایی را که او از سر گذرانده (گذرانده؟) من نمی‌توانم تصور کنم و طبیعی است که به او حق بدهم که اکنون دیوانه‌وار با خودش حرف بزند. چنانکه گویی واقعاً هم کسی مقابلش است و می‌شنود و جواب می‌دهد. دنیا با این‌جور آدم‌ها همین کار را می‌کند. او یک عمر خود را نادیده گرفته و اکنون دنیا دارد ادبش می‌کند. و چه تصوری دارد از این دنیا: دنیا یک پنجره است؛ نگاه می‌کنیم و می‌رویم. آدم‌هایی را می‌بینم که چیزهای زیادی می‌دانند اما در آن لحظات که انسان بر لبه است، این دانسته‌هایشان به کمکشان نمی‌شتابد، دستشان را نمی‌گیرد، همان حیوانی می‌شوند که از روی غریزه عمل می‌کنند. شاید هم یکی از انواع اقبال همین باشد که با کسی، هرچند کوتاه، روبه‌رو شوی که چیزهای زیادی می‌داند و نیز در کنار آن، این را که چگونه باید در لحظات بی‌رحم زندگی از آن‌ها استفاده کند. کسانی هم هستند بهتر از اینان: آنان که خود را بی‌نیاز از دانستن چیزهای بسیار می‌دانند. چند چیز کوچک می‌دانند یا شاید آن‌ها را هم نمی‌دانند و مؤمن، هم به دانسته‌ها و هم به نادانسته‌هایشانف زندگی‌شان را می‌کنند و ناگهان نگاه باشکوه خود را به دنیا بر زبان می‌آورند: دنیا یک پنجره است؛ نگاه می‌کنیم و می‌رویم. همان ناب نایاب نایافتنی. همان که آن‌فدر فداکاری‌های پیش‌پاافتاده کرده که به دیوانگی نهایی ختم شده... خسته ترینم.......
ما را در سایت خسته ترینم.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lachute بازدید : 39 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1402 ساعت: 17:40